جدول جو
جدول جو

معنی قلعه قباد - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه قباد
(قَ عَ قَ دَ)
دهی است از دهستان درو فرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 21هزارگزی خاور کرمانشاه و 3هزارگزی باختر چال قنبر. موقع جغرافیایی آن تپه، ماهور و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 80 تن است. آب آن از قنات کوچک و محصول آن غلات، دیم، حبوبات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و تابستان از راه چالاب قنبر اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قِ)
قلعه ای است در مدینه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ یِ هََ گَ)
این قلعه در آباده واقع است. (جغرافیای غرب ایران). در استواری کمتر از دیگر قلاع است و در مساحت کوچکتر و هوائی معتدل دارد و آبش از مصیغه است و محال جنگ دارد. (نزهه القلوب ص 133)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قلعه ای است به اندلس. (آنندراج) (از متن اللغه). قلعه ای است به اندلس و از آن قلعه است محمد بن سعد لغوی و قاسم بن شارب فقیه و محمد بن یحیی نحوی. (منتهی الارب) (تاج العروس). نام شهری واقع در اندلس از اعمال طلیطله. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ حَمْ ما)
شهری است متوسط بین اکم و اقران. این شهر دارای قلعه ای بزرگ است بر قلۀ کوهی و آن را تاقربوست نامند و آنگونه که درباره آن نقل میکنند این قلعه به قلعۀ انطاکیه شباهت دارد. این شهر پایتخت بنی حمادبن یوسف ملقب به لکین بن زیری بن مناد صنهاجی بربری است. وی نخستین کسی است که آن را به سال 370 هجری قمری بنیاد گذاشت. بین آن و بسکره دو مرحله و تا قسنطینیه الهواء چند روز و تا سطیف سه مرحله فاصله است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
قلعه ای است در یمن در جبل جحاف. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ عَبْ با)
دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول، واقع در 13هزارگزی جنوب دزفول و 11هزارگزی جنوب اتومبیل رو شوشتر به دزفول. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از رود خانه دز و محصول آن غلات، برنج، کنجد و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و ساکنین از طایفۀ عشایر بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قلعه ای است عظیم و محکم در دامن کوه افتاده است. (از قلاع روم) (نزهه القلوب 3:99)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ قُ)
دهی است از دهستان نوروزآباد بخش سرخس شهرستان مشهد، واقع در 12هزارگزی جنوب سرخس و سر راه مالرو عمومی سرخس به پل خاتون. موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیری است. سکنۀ آن 350 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ قُ)
دهی جزء دهستان افشاریۀ ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران واقع در 30 هزارگزی باختر کرج و 9 هزارگزی راه شوسۀ کرج به قزوین. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 162 تن. آب آن از قنات و رود خانه کردان و محصول آن غلات، بنشن، صیفی، چغندرقند، لبنیات و مختصر انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد، و از طریق نیکی امام ماشین میرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ / عِ)
کوتوال. دژبان
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بِ)
دهی است از بخش نصرت آباد شهرستان زاهدان، واقع در 31هزارگزی جنوب خاوری نصرت آباد و 18هزارگزی شوسۀ زاهدان به خاش. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریایی. سکنۀ آن 558 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات. و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قُ لِ)
دهی است از دهستان زاوه بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در 18هزارگزی خاور تربت حیدریه و 3هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی تربت به باخرز و آن را در محل قلعه آباد نیز میگویند. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 25 تن است. آب آن از قنات محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ قُ)
دهی است از دهستان بالا شهرستان نهاوند، واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری نهاوند و یک هزارگزی باخترراه شوسۀ نهاوند به ملایر و بروجرد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 795 تن است. آب آن از رود خانه گاماسیاب و محصول آن غلات، توتون، انگور و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دژبان، دژدار، قلعه بیگی، قلعه دار، کوتوال
فرهنگ واژه مترادف متضاد